چه ارزوها که داشتم من ودیگر ندارم.
چها که میبینم وباور ندارم.
چها ،چها ،چها ،که میبینم وباورندارم.
حذر نجویم از هرچه مرا بر سر اید.
گودراید ،دراید
که بگذرندارد ومن هم که بگذار ندارم.
اگرچه باورندارم که یاور ندارم.
چه ارزوها که داشتم من ودیگر ندارم.
سپیده سرزد ومن خوابم نبرده باز.
نه خوابم که سیر ستاره و مهتابم نبرده باز.
چه ارزوها که داشتیم و د گر نداریم ،
خبر نداریم.
خوشا کزین بستر ،دیگر ،سربر نداریم.
درین غم ،چون شمع ماتم ،
عجب که از گریه ابم نبرده باز.
چها چها چها که میبینم وباور ندارم.
چه ارزوها که داشتم من و دیگر ندارم..
سلام
من تا حالا توی وبلاگم شعرای خودم و می نوشتم اما یک شب خیلی از این شعرای سعدی خوشم اومد برای همین گذاشتمشون اگه توی وبلاگم بگردی شعرای خودمن
راستی این دو غزل سعدی هم عاشقانه هستم یعنی نیستن؟
چرا عاشقانس.اخه اشعار نصیحتی زیاد داره .
سلام
خیلی بی انصافی ها! میدونی چرا؟
آخه اومدی تو وب من و هیچ نظری ندادی!
ای ول داری بابا
سلام دوست عزیز
مرسی که تشریف اوردی و وبلاگ محقر من و با نظراتت روشن کردی
بازم از این کارا بکن
باهات در مورد افسوس موافقم
فقط به خاطر معنی اش گذاشتمش