اختلاف...

اختلاف 

 

در هر نهاد شهر قوم و خویش دارد 

 

ده خانه ی نا چیز در تجریش دارد 

 

 

با زهد وتقوا ارتباطش ،ای بدک نیست! 

 

یک خانه هم در انزوای کیش دارد 

 

 

هرجاکه برجی می شود آماده ی ساخت 

 

او نیز ده واحد خرید از پیش دارد 

 

 

نزدیک منبر می نشیند در مساجد 

 

مغزی پراز افکار دور اندیش دارد 

 

 

تا ملک هایش آسمانی تر بمانند 

 

 از شش جهت بر بام آن ها دیش دارد 

 

 

این گرگ را از بنده بهتر می شناسید 

 

هرچند یک عالم لباس میش دارد 

 

 

با ما ندارد هیچ توفیری به ظاهر 

 

جز آنکه قدری اختلاف ریش دارد.. 

 

(ناصر فیض)

فقط همین

طوریم نیست خورد وخمیرم فقط همین ....

کم مانده است که بی تو بمیرم فقط همین ...

از هرچه هست ونیست گذشتم ولی هنوز ..

در نزد چشمان تو گیرم فقط همین .

با دیدنت زبان دلم بند آمده است ٬

شاعر شدم که لال نمیرم فقط همین ....

غریب 

   

اینجا،جای من نیست.. 

بر روی این زمین غریبم. 

 

این آسمان ،سقف خانه ی من نیست. 

 

نباید به اینجا می آمدم. 

 

این جا تبعید گاه من است. 

 

چه گناهی مرا به این غربت دور رانده است؟ 

 

(دکتر شریعتی)

شکست غرور

ما دو تن مغرور

هر دو از هم دور

وای در من تاب دوری نیست

ای خیالت خاطر من را نوازشبار

بیش ازین در من صبوری نیست

بی تو من تنهای تنهایم

من به دیدار تو می آیم..

تمنا

من تمنا کردم

که تو با من باشی

تو به من گفتی

هرگز...هرگز

پاسخی سخت و درشت

و مرا غصه ی این هرگز کشت....