این روزهامعنای زندگی...
نهفته در لبخند تلخ پرندگان
به انسان هایی است که ،
از آخرین تکه ی
نان شان هم ،
نمی گذرند..!
من از تمامیت ارضی یک عشق سخن می گفتم ،
بر فراز ویرانه های قلبم..
ویرانه هایی حاصل از تهاجم
ناگهانی چشمانت..!
و چه کودکانه دروغ می گفتم ،
که شهر در امن و امان است!!!
اختلاف
در هر نهاد شهر قوم و خویش دارد
ده خانه ی نا چیز در تجریش دارد
با زهد وتقوا ارتباطش ،ای بدک نیست!
یک خانه هم در انزوای کیش دارد
هرجاکه برجی می شود آماده ی ساخت
او نیز ده واحد خرید از پیش دارد
نزدیک منبر می نشیند در مساجد
مغزی پراز افکار دور اندیش دارد
تا ملک هایش آسمانی تر بمانند
از شش جهت بر بام آن ها دیش دارد
این گرگ را از بنده بهتر می شناسید
هرچند یک عالم لباس میش دارد
با ما ندارد هیچ توفیری به ظاهر
جز آنکه قدری اختلاف ریش دارد..
(ناصر فیض)
تمامی جنگل
بر جنازه خورشید
نماز می خواند..
ولی ز خیل درختان
ـبه رغم باور باد ـ
درین نماز جماعت
یکی به سجده نخواهد نهاد
سر بر خاک!
(قیصر)
گاهی روز ها پرنده ای و گاهی روزها مجسمه...!