-
نگاه
جمعه 3 تیرماه سال 1390 20:37
این روزهامعنای زندگی... نهفته در لبخند تلخ پرندگان به انسان هایی است که ، از آخرین تکه ی نان شان هم ، نمی گذرند..!
-
امنیت
جمعه 3 تیرماه سال 1390 20:29
من از تمامیت ارضی یک عشق سخن می گفتم ، بر فراز ویرانه های قلبم.. ویرانه هایی حاصل از تهاجم ناگهانی چشمانت..! و چه کودکانه دروغ می گفتم ، که شهر در امن و امان است!!!
-
اختلاف...
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 16:00
اختلاف در هر نهاد شهر قوم و خویش دارد ده خانه ی نا چیز در تجریش دارد با زهد وتقوا ارتباطش ،ای بدک نیست! یک خانه هم در انزوای کیش دارد هرجاکه برجی می شود آماده ی ساخت او نیز ده واحد خرید از پیش دارد نزدیک منبر می نشیند در مساجد مغزی پراز افکار دور اندیش دارد تا ملک هایش آسمانی تر بمانند از شش جهت بر بام آن ها دیش دارد...
-
سجده
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 12:47
تمامی جنگل بر جنازه خورشید نماز می خواند.. ولی ز خیل درختان ـبه رغم باور باد ـ درین نماز جماعت یکی به سجده نخواهد نهاد سر بر خاک! (قیصر)
-
تفاوت
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 09:53
گاهی روز ها پرنده ای و گاهی روزها مجسمه...!
-
اشتراک
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 16:26
ما باهم مشترکات زیادی داشتیم.. او خودش را دوست می داشت و من خود را..!
-
تملک
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 16:23
چارلی چاپلین:با پول میتوان خانه خرید اماآشیانه نه.رختخواب خرید ولی خواب نه..ساعت خرید ولی زمان نه..کتاب خرید ولی دانش نه..مقام خرید ولی احترام نه.. دارو خرید ولی سلامتی نه..خانه خرید ولی زندگی نه..و میتوان قلب خرید ولی عشق رانه...!
-
فقط همین
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 16:16
طوریم نیست خورد وخمیرم فقط همین .... کم مانده است که بی تو بمیرم فقط همین ... از هرچه هست ونیست گذشتم ولی هنوز .. در نزد چشمان تو گیرم فقط همین . با دیدنت زبان دلم بند آمده است ٬ شاعر شدم که لال نمیرم فقط همین ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 22:37
غریب اینجا،جای من نیست.. بر روی این زمین غریبم. این آسمان ،سقف خانه ی من نیست. نباید به اینجا می آمدم. این جا تبعید گاه من است. چه گناهی مرا به این غربت دور رانده است؟ (دکتر شریعتی)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 15:55
سفر نمیهراسم.. نه نه.. لیک خویشتن را یافته ام.. دیگر امیدی به ماندن نیست. در فراسوی جهل مردمان می پیمایم مسیر را.. مسیری سر شار از تردید از ترس. . . غربت مرا دعوت میکند.. من به سوی تو در راهم..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 بهمنماه سال 1389 00:04
شکست غرور ما دو تن مغرور هر دو از هم دور وای در من تاب دوری نیست ای خیالت خاطر من را نوازشبار بیش ازین در من صبوری نیست بی تو من تنهای تنهایم من به دیدار تو می آیم..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 23:05
تمنا من تمنا کردم که تو با من باشی تو به من گفتی هرگز...هرگز پاسخی سخت و درشت و مرا غصه ی این هرگز کشت....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 22:16
رویای بازگشت بیهوده.. اگر تو باز نگردی امید آمدنت را به گور خواهم برد.. و کس نمیداند.. که در فراق تو چگونه خواهم زیست.. چگونه خواهم مرد..؟!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 22:09
ترس من از هجوم هجا های عشق می ترسم امید بی ثمری خانه در دلم کرده است.. به دشت وباغ وبیابان به برگ برگ درختان ، وروح سبز گیاهان گراز کمند تو دل رست.. دوباره آورم ایمان که عشق بیهودست... !
-
بدون تو
شنبه 4 دیماه سال 1389 14:44
بدون تو.. نفس نمیکشد هوا قدم نمیزند زمین سکوت میکند غزل. . . . بدون تو یعنی همین...
-
رؤیا- فروغ
یکشنبه 28 آذرماه سال 1389 19:53
با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رؤیائی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهائی: با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رؤیائی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهائی: بی گمان روزی ز راهی دور می رسد شهزاده ای مغرور می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر ضربه سم ستور بادپیمایش می درخشد شعله خورشید بر فراز تاج...
-
.....
یکشنبه 28 آذرماه سال 1389 01:33
مرگ آمد و خواست جان اسوده ی من تا بستاند کاسته و افزوده ی من در کار طرب کرده بدم بود و نبود او برد همین قالب فرسوده ی من . . . .
-
بوسه بر تصویر
یکشنبه 28 آذرماه سال 1389 01:07
بوسه بر تصویر انقدر نزدیک شد لب های جانان بر لبم تا که امد از خیال بوسه های جان بر لبم خیره شد چشمم در ان لب های عشق انگیز پاک مهر خاموشی زد ان چشم درخشان برلبم خواندم از تصویر جانان دوش خط ارزو ز ان نگه نقش تبسم خورد پنهان بر لبم روز وشب در کلبه ی ویرانه ای دیوانه وار اشک در چشمم برقص و نام تو ران بر لبم هر زمان در...
-
گریه ی عاشورایی
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 16:56
ما که اینقدر در رثای امام شهید میگرییم، کاش کمی با معرفت بگرییم بگرییم که ببینیم به کجا رفته ایم.. و به کجا خواهیم رفت..
-
بهت
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 13:26
میگذرم از میان رهگذران، مات مینگرم در نگاه رهگذران ،کور این همه اندوه در وجودم و من،لال این همه غوغاست در کنارم و من دور! دیگر در قلب من ، نه عشق ،نه احساس دیگر در جان من،نه شور،نه فریاد دشتم ،اما دراو نه ناله ی مجنون! کوهم ،اما در او نه تیشه ی فرهاد! هیچ نه انگیزه ای ،که هیچم ،پوچم! هیچ نه اندیشه ای ،که سنگم ،چوبم!...
-
سخن
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 22:34
لب گشودی سحر از پشت گل سرخ دمید..
-
بی دل
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 01:19
Normal 0 false false false EN-GB X-NONE AR-SA Normal 0 false false false EN-GB X-NONE AR-SA Normal 0 false false false EN-GB X-NONE AR-SA بی دل آری ,تو آنکه دل طلبد آنی. اما افسوس! دیریست کان کبوتر خون آلود, جویای برج گمشده ی جادو, پرواز کرده است... (........)
-
اندر صف دل سوختگان
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 14:35
اندر صف دل سوختگان تا ما به سر کوی تو ارام گرفتیم اندرصف دل سوختگان نام گرفتیم در اتش تیمار تو تا سوخته گشتیم در کنج خرابات می خام گرفتیم از مدرسه و صومعه کردیم کناره در میکده و مصطبه ارام گرفتیم خال و کله تو صنمادانه و دامست ما در طلب دانه ره دام گرفتیم یکچندبه اسایش وصل تو به هروقت ازباده اسوده همی جام گرفتیم امروز...
-
سخن شریعتی
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 13:19
اگر تنهای تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین تمام نداشته های من است .. (دکتر علی شریعتی)
-
دل نوشته
شنبه 29 آبانماه سال 1389 14:57
امروزم اومدو داره میره..عجب روز سختی..از کله ی سحر بیدارم.اماده میشدم بیام..سوار مترو که شدم شانس نیاوردم..عجب بدبختیه.من دستم ساک بود..مامورای متروبم گیر دادن..تازه یه خانمه بم گفت:چیز میز چی داری..به خدا هیچ شباهتی به هیچکودوم ندارم..میخوره یه دختره ساکت ومحصل باشم..تا رسیدم اتوبوس پر شد..دانشگاه رسیدم غذا...
-
یک نفر هم نیست..
جمعه 28 آبانماه سال 1389 23:39
همه بودن ها کلیشه.. در خزان برگ ریزان پراز اندوه چشمانم کسی بیدار نیست.. یک نفر در چشم من من را ،ندید.. یک طراوت ، درد بی تابی احوالم ندید.. یک نفر هم دفتر مشق مرا امضا نکرد.. سررسید فصل پر اندوه پاییزمرا از نو نکرد.. بر تمام ماه و ساعت های من مهر بی مهری ،نشان غم زده ، بر تمام خنده های جاریم، حکم زندان نفس هایم زده.....
-
سه فصله آرزو
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 23:39
چه ارزوها درامد : چه ارزوها که داشتم من ودیگر ندارم. چها که میبینم وباور ندارم. چها ،چها ،چها ،که میبینم وباورندارم. مویه : حذر نجویم از هرچه مرا بر سر اید. گودراید ،دراید که بگذرندارد ومن هم که بگذار ندارم. برگشت به فرود : اگرچه باورندارم که یاور ندارم. چه ارزوها که داشتم من ودیگر ندارم. مخالف: سپیده سرزد ومن خوابم...
-
هیچ چیز
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 23:15
همین چشم و دل و چشم هایم، همیشه... باهمین چشم ودل، همین دل دلم دید و چشمم می گوید: آنقدر که زیبایی رنگارنگ است، هیچ چیز نیست. زیرا همه چیز زیباست،زیباست ، زیباست؛ و هیچ چیز همه چیز نیست. وبا همین دل ، همین چشم چشمم دید ،دلم میگوید: انقدر که زشتی گوناگون است ،همه چیز نیست. زیرا همه چیز زشت است ،زشت است ،زشت است. وهیچ...
-
حمید مصدق
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 22:47
دختری استاده بر درگاه چشم او بر راه در میان عابران چشم انتظار مرد خود مانده ست چشم بر می گیرد از ره باز می دهد تا دوردستِ جاده مرغ دیده را پرواز از نبرد آنان که برگشتند گفته اند او بازخواهد گشت لیک در دل با خود این گویند صد افسوس بر فراز بام این خانه روح او سرگرم در پرواز خواهد گشت جاده از هر عابری خالی ست شب هم از...
-
کاش..
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 14:26
کاش اهن بودم تا بتونم تیغه ی تیز یه گاواهن شم.. کاش هیزم بودم،تا بتونم تو اطاق چپراروشن شم.. کاش گندم بودم،تایه تیکه نون بشم توسفره های خالی. کاش مردم بودم تابرم به جنگ هرمترسک پوشالی کاش من ما می شد! کاش تو ،من بودی. کاش ظلمت کم بود کاش روشن بودی.. کاش ماهی بودم تابشم اسیر تورماهی گیرگشته .. کاش کفتر بودم تا بشم شام...